پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۱

نسیم بالای شهر

نسیم شبانه بالای شهر نوازشم میدهد، پسرک نوازنده ای که تازه فهمدیم صدای گیتارش یک ربعی ست مرا خیره کرده، میخواند من از اون شبای مهتابی میخوام ... مرا پرت کرد با سر به عمق شب های خاطره که از شانس من هم مهتابی بود، دچار شل شدگی مغز و روح شدم !
پسرک کاغذ نوتش را عوض میکند، ریتمش را عوض میکند، آهنگش را عوض میکندT، حال مرا هم عوض میکند.
تو با منی هر جا برم ... نیگا کردم به دور و برم نبود شاید رفته بود شاید اصلأ نیامده بود او که از اولش با من نبود پس چرا پسرک میگفت تو با منی ...
سازش را جمع کرد من هنوز خیره بودم، پسرک رفت تمام شد.

1391/05/05

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر