چهارشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۹۱

یکبار بلند شو و برو یک دست لباس زنانه بپوش حتی اگر یک خرمن هم سیبیل داشتی
دور تا دور اتاق راه برو، چند دور با چشمان بسته چرخ بزن، حتی چند دیقه بشین و تخمه بشکن و فیلم نگاه کن.
یعنی زنــانــه راه بـــرو، چــرخ بـــزن، نـــگاه کـــن، زنـــانـــه بــخــنــد . . .
حتی میشود یواشکی بروی لب پنجره گوشه پرده را آرام کنار بزنی و با شیطنت زنـــانه محله را نگاه کنی !
همه این کارها را نه اینکه بکنی مردانگیت را بدهی و زنانگی یاد بگری نــــه !
خودت را جای زنانگی های روزمره اش بگذار ببین یک زن چگونه زنانه دوستت دارد و تو مردانه نمیفهمی . . .

وبلاگ

وبلاگ مث روزنامه نیست که بنویسی و بذاری رو دکه و ملت بیان یکی یکی بخونن و فردا هم باهاش آینه مظطراباشون پاک کنن،
یه شب در اتاق میبندی، چراغ خاموش میکنی میشینی پاش، پا به پاش تا صبح میری و مینویسی تازه کیبورد نمیبینی به زور دونه دونه پیدا میکنی و میزنی دم صبح تموم میشه نوشتنت تو هم تموم میشی وسط اون نوشته ها.
بعد میری میخوابی، یه روز دو روز بعد میای هی میخونیش فقط خودت !
بعد میگذره یه ماه دیگه اصن یادت نی چی نوشتی میری یه جا میبینی یکی یه نوتی زده با دلت بازی میکنه کلی حال میکنی و میری به به و چه چه میبندی به دل یارو، بعد میاد میگه کار من نی یه آدرس بهت میده میگه از اینجاس . . .
آدرس خودت به خودت میده میری توش گم میشی تو خودت
اسیر میشی تو خودت،
آره داش وبلاگ اینه . . .

خواستی روزنامه بخونی دکه محله ما سیگارم داره جای پول خورده بهت آدامس میده !

1391/05/05