یکشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۱

فراموشی

باید تمام دنیا فراموشم کنند و من عین خیالم هم نباشد،
ولی آنکه باید باشد، باشد ...
دخترهایی که دنیا را فراموش میکنند، دستان کودکیشان طعم بوسه های خدا را میدهد !
همان دخترهایی که یک احوال پرسی ساده شان، رنگ شبت را مهتابی میکند !
پهلوان بانویی را میشناسم که در هیچ ایستگاهی منتظر هیچ مسافری نیست.
او هم جنسش خزان ست
امسال شاید دیگر پاییز را بخاطر زردی برگ های پاییزی نشناسم،
پاییز را بخاطر آدم های خزان ش میشناسم . . .